یه وقتایی
یہ وقتآیے ،
یہ جآهایے ،
یہ حرفآیے ،
چنان آتیشتــ میزنہ
کہ دوستـ دارے فریــاد بزنے،
ولیـ نمیتونے !!
دوستــ دارے اشکــ بریزے ،
ولیـ نمیتونے !!
حتے دیگہ نفســ کشیدنمــ براتــ سختــ میشہ !!
تمامــ وجودتــ میشہ بغضے کہ نمیترکہ ...
بہ اینــ میگنــ
"درد بے درمون"
که فقــط مرگــ آرومشـ میکنہ
نظرات شما عزیزان:
سلام گلم...
وبت معرکس جمله هات احساسات ادمو به بازی می گیره.. از مطالبت خوشم اومده...
این پستتو تو وبم گذاشتم با اجازه
پاسخ:مرسی عب نداره فقط بازم بیا
وبت معرکس جمله هات احساسات ادمو به بازی می گیره.. از مطالبت خوشم اومده...
این پستتو تو وبم گذاشتم با اجازه
پاسخ:مرسی عب نداره فقط بازم بیا
هر روز این عشق یکطرفه را طی میکنم
یکبار هم تو گامی بدین سو بردار
نترس
جریمه اش با من !
یکبار هم تو گامی بدین سو بردار
نترس
جریمه اش با من !
یک تلنگر هم کافی بود برای اینکه بشکنم
به هر حال ممنون از مشتت .
به هر حال ممنون از مشتت .
داستان من از جای شروع شد
که من برای او میمردم...
و او به دروغ وانمود کرد برایم تب کرده...
♥ جمعه 24 مرداد 1393
ساعت 1:10 توسط gomnam